بر دل نزدی عشق تو راه از دیده
تقصیر ز دل بود و گناه از دیده
آه از دل و صد هزار آه از دیده
---
ای بیرخ تو چو لالهزارم دیده
گرینده چو ابر نوبهارم دیده
روزی بینی در آرزوی رخ تو
چون اشک چکیده در کنارم دیده
---
ای مطرب ازان حریف پیغامی ده
وین دلشده را به عشوه آرامی ده
ای ساقی ازان دور وفا جامی ده
ور رشک برد حسود، گو جامی ده
---
ای راهروان را گذر از کوی تو نه
ما بیخبر از عشق و خبر سوی تو نه
هر تشنه که از دست تو بستاند آب
از دست تو سیر گردد از روی تو نه
---
هرگز بود آدمی بدین زیبایی؟
یا سرو بدین بلند و خوش بالایی؟
مسکین دل آنکه از برش برخیزی
خرم تن آنکه از درش بازآیی
---
گیرم که به فتوای خردمندی و رای
از دایرهٔ عقل برون ننهم پای
با میل که طبع میکند چتوان کرد؟
عیبست که در من آفریدست خدای
---
ای کاش که مردم آن صنم دیدندی
یا گفتن دلستانش بشنیدندی
تا بیدل و بیقرار گردیدندی
بر گریهٔ عاشقان نخندیدندی
---
گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری
باشد که بلای عشق گردد سپری
چندانکه نگه میکنم ای رشک پری
بار دومین از اولین خوبتری
---
هر روز به شیوهای و لطفی دگری
چندانکه نگه میکنمت خوبتری
گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش
بستانم و ترسم دل قاضی ببری
آموزشی خراشادی زاده جعفر ...برچسب : نویسنده : jafarkhorashadia بازدید : 166