صوفی شوم و گوش به منکر نکنم
دیدم که خلاف طبع موزون من است
توبت کردم که توبه دیگر نکنم
---
من با تو سکون نگیرم و خو نکنم
بی عارض گلبوی تو گل بو نکنم
گویند فراموش کنش تا برود
الحمد فراموش کنم و او نکنم
---
خیزم قد و بالای چو حورش بینم
وآن طلعت آفتاب نورش بینم
گر ره ندهندم که به نزدیک شوم
آخر نزنندم که ز دورش بینم
---
میآیی و لطف و کرمت میبینم
آسایش جان در قدمت میبینم
وآن وقت که غایبی همت میبینم
هر جا که نگه میکنمت میبینم
---
چون میکشد آن طیرهٔ خورشید و مهم
من نیز به ذل و حیف تن در ندهم
باری دو سه بوسه بر دهانش بدهم
وانگه بکشد چو میکشد بر گنهم
---
من با دگری دست به پیمان ندهم
دانم که نیوفتد حریف از تو به هم
دل بر تو نهم که راحت جان منی
ور زانکه دل از تو برکنم بر که نهم؟
---
ما حاصل عمری به دمی بفروشیم
صد خرمن شادی به غمی بفروشیم
در یک دم اگر هزار جان دست دهد
در حال به خاک قدمی بفروشیم
---
بگذشت بر آب چشم همچون جویم
پنداشت کزو مرحمتی میجویم
من قصهٔ خویشتن بدو چون گویم؟
ترکست و به چوگان بزند چون گویم
---
یاران به سماع نای و نی جامهدران
ما، دیده به جایی متحیر نگران
عشق آن منست و لهو از آن دگران
من چشم برین کنم شما گوش بر آن
---
یرلیغ ده ای خسرو خوبان جهان
تا پیش قدت چنگ زند سرو روان
تا کی برم از دست جفای تو قلان
نی شرع محمدست نی یاسهٔ خان
---
من خاک درش به دیده خواهم رفتن
ای خصم بگوی هرچه خواهی گفتن
چون پای مگس که در عسل سخت شود
چندانکه برانی نتواند رفتن
---
مه را ز فلک به طرف بام آوردن
وز روم، کلیسیا به شام آوردن
در وقت سحر نماز شام آوردن
بتوان، نتوان تو را به دام آوردن
---
در دیده به جای سرمه سوزن دیدن
برق آمده و آتش زده خرمن دیدن
در قید فرنگ غل به گردن دیدن
به زانکه به جای دوست، دشمن دیدن
---
ای دوست گرفته بر سر ما دشمن
یا دوست گزین به دوستی یا دشمن
نادیدن دوست گرچه مشکل دردیست
آسانتر ازان که بینمش با دشمن
---
ای دست تو آتش زده در خرمن من
تو دست نمیگذاری از دامن من
این دست نگارین که به سوزن زدهای
هرچند حلال نیست در گردن من
---
آن لطف که در شمایل اوست ببین
وآن خندهٔ همچو پسته در پوست ببین
نینی تو به حسن روی او ره نبری
در چشم من آی و صورت دوست ببین
**********
آموزشی خراشادی زاده جعفر ...برچسب : نویسنده : jafarkhorashadia بازدید : 201